6
نوشته شده توسط : شروین

دستانم را بالا می برم!

تابستان است دیگر باران نمی بارد!

اما من پررو تر از این حرف هایم!!!!    چشمانم را می بندم و آدم برفی را تصور می کنم که چند دقیقه پیش با دستان کوچکم به بدن و روحش شکل داده ام.

       اما تابستان است....

آدم برفی آب می شود...  از همان گلوله های برف خیالی روی زمین هست...! یکی را بر می دارم و برای دفاع به سمت خورشید پرتاب می کنم.

       اما تابستان است....

خورشید گلوله را چنان ذوب و سپس تبخیر می کند که حتی قطره ای از آن هم به دستان نیازمندم نمی رسد!

بی خیالش می شوم درست مثل رویا های کودکیم که چه زود آرام آرام ...  اما من از امشب خواب هایم را فریاد خواهم زد تا بدانند من هنوز هم پررو تر از این حرف هایم!

و دیگر تابستان نیست . . . سردی تمام نگاه های مردم گرم کوچه را گرفته! دیگر نگاهی نیست که این سرمای بی وقفه را التیام بخشد! چشمها همه یک صدا بی صدا فریاد می زنند: "چرا می خوابی؟!!!"

اما نترسید  چون هنوز      تابستان است.... !!!!

چون تازه   درختان ریشه سبز دوانیده اند... !!!!

                             ...................زیرا هنوز تابستان است...................

---

پیوستـ: با اندکی حذف و جایگزین به دلایل ... .



:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 11 تير 1388 | نظرات ()
5
نوشته شده توسط : شروین

یک حس امید یک حس عجیب یک حس نقره ای در اعماق وجودم دارد شکل می گیرد!

این است پیچیدگی آدمی! این است حماقت! حال من خوش نیست، چند روز است که قلب من رو به کهکشان زندگی نمی تپد، چند روز است که عکس هایت چشمانم را سیراب نمی کند. . . و دستانم با تردیدی گیسوانت را می جویند!

من منتظرت نیستم!

من تنها نیستم !

من اینجا نیستم!

من ، من قبلی نیستم!

من شاعر نیستم!

من سپید نیستم!

من دیگر نیستم!!!!!!!!!!!

دیگر تردیدی برای رفتن نداشته باش من با چشمان سرخم به بدرقه ات خواهم آمد تا در هنگام رفتن آتشت بزنم!

با سمفونی مرگ برایت خواهم رقصید . . . آنچنان تو را مست رقص خویش خواهم کرد که هرگز نفهمی چگونه هم آغوش عزرائیل بال گشوده ای به سوی آسمان!

از باران بی زار بودم تو عاشقش! اما وقت مرگ عشقمان من  همچو باران بر تن نحیف او می گریستم، اما تو سرد و بی روح فقط به من پشت کرده بودی! 



:: بازدید از این مطلب : 577
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 4 تير 1388 | نظرات ()