17
نوشته شده توسط : شروین

حتی شده چرت تر از قبل بنویسم واسه نجاته خودمم که شده، می نویسم. می نویسم که فراموش نشم، می نویسم که عاددی نشم.

دلم نمی خواد کپی باشم، کپی از یه اصل بدرد نخور!!! اصلی که بودو نبودش فزقی به حاله هیچکس نداررره.

شاید خوبیه منه که اینطورم! شایدم مزحرفتیرین رفتارو اخلاقم اینه!

بازم اینان یه مشت شاید، و اما! و علامتای تعججب...

وقتی از تو خلوتم می آم بیرون و چشمم می افته به بعضی قیافه ها تازه یادم می افته که یه سری چهره ها هستن که منو تا تهه باتلاق می کشن پایین، یه سری دیگه عصبیم می کنن و یه سری دیگه هم هستن که آرامشه خیالی بهم میدن!

بوی سیگارشونه که حالمو بهم می زنه! دیگه چهره ها فراموش می شن، یاده عمله هایی که جون می کنن، و در اصل آدمه بدی نیستن، اما من از هرکی خوشم نیاد بهش می گم عملله!

سرم هنوز داره گیج و ویج می زنه!

انگار نه انگار که این منماااااا!

تو آینه تصویرمه که محو می شه عینه شمعی که فوتش کردم دود می شم می رم هوا.

گم می شم درست مثل چند وقته پیش که خودمو گم کردم، حالاس که خوده جدیدمم گم می کنم!

این من نیستم! یه منه دوبله جدیدم!!!! سنگ می زنم به آینه و فرار می کنم، هرچی دورتر می شم محو تر می شم!

اینا اثرات چیه؟ دیوونگی؟ تنهایی؟ یه غم عجیب؟

سر در نمی آرم!!  آخرین بار که رفتم پیشه دکتر، بهم گفت: تو وجودت یه دلتنگی می بینم؟ دلتنگیت واسه چی یا کیه؟

من بودم که بازم گیج و ویـــــــــــ ـج و مبهووووت بهش زل زدم!! و گفتم حتتی خودمم نمی تونم بفهمم!

احتیاج به کمکی دارررم که نیروش منو تا اوج ببره! تا بازم حس کنم رو ابرام و دارم مللتو مسخرره می کنم!

فقط بوی دوده که می آد منم دارم تو تاریکیه اتاق مثل دوده شمع محو می شم.





:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 23 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


<-CommentForm->