نوشته شده توسط : شروین

که خنجرهای تیز شده ام آرام نباشند

و صورت تو آماده ی دریده شدن

همچو چشمانت.

        

شاید برای لحظه ای هم که شده

از تعجب هم که شده

چند دقیقه ای با دقت به من خیره شوی..........................

پیوستـــــــ: نوشته های من هیچ مخاطب خاصی ندارن...

پیوستــــــ: من یه وب دیگه داشتم که به یه دلایلی دیگه اونجا نمی نویسم، بعضی از مطالبم انتقال اوناس به اینجاا.



:: بازدید از این مطلب : 683
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 28 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
9
نوشته شده توسط : شروین

MaMa - PaPa  FUCK U me?!!!

OUT of say

OUT of mind

OUT of time to decide

.

هه!!!!   صدای خنده های کودکااانه!!!!  اوه نه بپا داری بزرگ می شی!!   دست هات دیگه گرمای دست مادرت رو حس نمی کنه!! تو بزرگ شدی و دیگه لیاقت نداری گرمایه دساش رو حس کنی!!  اما همیشه یه اسیری!!  یادت نره !!

و زندگیت می شه عین شعر بالا...................................................................................................................

.



:: بازدید از این مطلب : 673
|
امتیاز مطلب : 633
|
تعداد امتیازدهندگان : 211
|
مجموع امتیاز : 211
تاریخ انتشار : 26 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
8
نوشته شده توسط : شروین

تجربه ثابت کرده هرچه بیشتر فریاد بزنی صدایت را کمتر می شنوند، یا هرچه التماس کنی هیچ وقت نیم نگاهی به دستان نیازمندت نمی کنند. هنوز دلم می خواهد ابرها را در آغوش بکشم و گریه کنم. کاش می فهمیدم که تنهایم خیلی بیشتر از حدعادی!! مغز هیچکس به آشفتگی مال من نیست... مغزی که هر لحظه امکان تعوع برایش وجود دارد، محتویاتش پر است از اعداد، نت ها، کلمات و ... . همیشه بین آنها دعواس که کدامیک زودتر آن فضای آشفته را ترک کند. و همیشه کلماتی بی ربطتند که پیروز می شوند....... .



:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 26 ارديبهشت 1389 | نظرات ()